کد مطلب:124370 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

سرزنش کوفیان
[29]-109- راوندی می گوید:از حارث همدانی نقل شده است:

پس از آن كه علی علیه السلام از دنیا رفت، مردم نزد حسن بن علی علیه السلام آمدند و گفتند:تو جانشین و وصی پدر خود هستی. ما گوش به امر و فرمانبر توایم. اینك فرمانمان ده.

حسن علیه السلام فرمود:دروغ می گویید. سوگند به خدا! شما به كسی كه بهتر از من بود، وفا نكردید؛ چگونه به من وفا می كنید؟! چگونه به شما اطمینان كنم؛ در حالی كه دلم به شما اطمینان ندارد كه راست می گویید؟ پس قرار میان ما و شما، لشكرگاه مدائن! آن جا نزد من آیید.



[ صفحه 115]



سپس حسن علیه السلام و كسانی كه می خواستند حركت كنند، سوار شدند. بسیاری از كسانی كه قول داده بودند حسن علیه السلام را یاری كنند، نیامدند و به قول و وعده ی خود وفا نكردند و حسن علیه السلام را همچون امیرمؤمنان علیه السلام فریفتند.

پس حسن علیه السلام برخاست و فرمود:شما مرا فریفتید؛ همان گونه كه امام پیش از مرا فریفتید! شما پس از من، همراه كدام پیشوا، به پیكار [دشمنان] برمی خیزید؟ آیا همراه آن كافر ستمگر به نبرد می روید كه هرگز به خدا و پیامبرش، ایمان نیاورد، و او و بنی امیه، جز از ترس شمشیر، اظهار اسلام نكردند، و چنانچه از بنی امیه، جز زن سالخورده ی دندان ریخته ای، نیز نماند، دین خدا را تحریف شده می خواهد؟! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این چنین فرمود. سپس حسن علیه السلام 4000 نفر را به فرماندهی فردی از قبیله ی كنده، به سوی معاویه گسیل داشت و به او دستور داد در أنبار، لشكر بزند و تا فرمانش به او نرسد، كاری نكند. فرمانده ی سپاه حسن علیه السلام به أنبار رفت و در آن جا اردو زد. معاویه خبردار شد و پیك هایی نزد او فرستاد، و به او نوشت:اگر نزد من آیی، فرمانداری بخشی از نواحی شامات یا جزیره را كه ارزش تو را ندارد، به تو می سپارم. و برایش پانصد هزار درهم فرستاد. كندی - این دشمن خدا - پول را گرفت، و از حسن علیه السلام روی برگرداند و با 200 نفر از یاران و خاندان خود، به معاویه پیوست.

خبر به امام علیه السلام رسید، به سخن برخاست و فرمود:این كندی است كه به سوی معاویه رفت و به من و شما خیانت كرد. و من پی درپی به شما گفتم كه وفا ندارید و بندگان دنیایید. اینك كسی دیگر را به جای او می فرستم؛ با این كه می دانم او نیز با من و شما، همان كند كه رفیقش كرد، و درباره ی ما از خدا نمی ترسد.

پس حسن علیه السلام فردی از قبیله ی مراد را همراه 4000 نفر، گسیل داشت و در محضر مردم، از او خواست [كه خیانت نكند] و بر آن تأكید كرد و به او فرمود:به زودی، همچون كندی، خیانت خواهی كرد! او با سوگندهایی - كه كوه ها تاب آن ها را ندارند - قسم یاد كرد كه چنین نمی كند. حسن علیه السلام فرمود:او نیز خیانت خواهد كرد.

فرمانده ی سپاه حسن علیه السلام به أنبار رسید. معاویه پیك هایی نزد او فرستاد و همان سخنان



[ صفحه 116]



پیشین را برای او نوشت، و برایش 500000 درهم فرستاد، و به هر بخش از نواحی شامات و جزیره كه خواهد، آرزومندش كرد. او نیز از حسن علیه السلام روی برگرداند و نزد معاویه رفت، و به پیمان ها و سوگندهای خود وفا نكرد. خبر به حسن علیه السلام رسید؛ برخاست و فرمود:من پی درپی به شما گفتم كه شما برای خدا به هیچ پیمانی وفا نمی كنید. اینك این رفیق شما، مرادی است كه به من و شما خیانت كرد و به معاویه پیوست. [1] .


[1] الخرائج و الجرائح 4574:2.